نـهـال(لـیـلـا حـاتـمـی) : تـبـریـک مـیـگـم
 حـامــد(حــامـد بــهــداد) : واسـه چــی ؟
 
نـهــال : ايـنكـه دادگـاه رُ بـردی.
 حـامــد : كـاش تـو رو مــی بــردم !

هاردی : من دوست دارم بعد از مرگم , اسب بشم.

 لورل : من دوست دارم , خودم بشم.

هاردی : نمیشه احمق باید اسمه یه حیوون و بگی

لورل : دوست ندارم میخوام خودم بشم

اگــــر دنـــبـــال مــــقـصّـر میــگردیـــن، کــــافـــیـــه الـــان

بـــه آیـــنـــه نــگــاه کـنــــیــــد...
 

ناغافل خوابم برد .

وقتی بیدار شدم قوم و خویش دورم جمع شده بودند و فقط حرفهای خوب خوب درباره ام میزدند .

اون وقت بود که فهمیدم مردم.

 سرگرد: پس هنوزم دنبالِ جنازه یِ رفیقات می گردی...ها؟!
 جلیل: رفیق اگه رفیق باشه، جنازه شم به درد می خوره...
 

تو هم مثل منی. توهم همیشه وفادار موندی.
 وفاداری چیز بدیه. وقتی وفادار می مونی همیشه تنهایی.

هاردی : فردا دم آفتاب اعداممون می کنن.
 لورل : کاش فردا هوا ابری باشه...

السا فیروز آذر:
گور پدر هر کی که به من و تو صدمه زده،

سعی که می تونیم بکنیم آدم باشیم...

لعیا زنگنه: تو خیابون فقط آنتنه که راه میره......آدم .......کمه!

(هیت لجر) جوکر:اگه تو کاری تخصص داری هیچوقت اونو مجانی انجام نده...